سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرخه لیزه
 

در حالی به روزهای پایانی سال نزدیک می‌شویم که بسیاری از قول‌های مدیران به سرانجام نرسیده است؛ قول‌هایی که گاهی فقط به کمبود اعتبارات ختم نمی‌شود و حس مسئولیت‌ها را هم می‌طلبد. مسئولیت‌هایی که اگر دیر به فکر رفع مشکلات بیفتیم مشکلات غیر قابل جبران می‌شوند.برای این‌که از نزدیک یکی از این مشکلات را لمس کنیم، به دبستان ادب در روستای سرخه لیزه که در 14 کیلومتری شهر خرم‌آباد است، رفتیم.داخل مدرسه که می‌شوی محرومیت در همه جای ساختمان نمایان است. از کلاس تاریک و نموری که بچه‌ها را در خود جمع کرده تا بخاری که گاه به گاه گُر می‌گیرد. در گوشه ای، بخاری نفتی فضای کلاس را گرم می‌کند . معلم کنار بخاری صندلی دارد و چند نیمکت که بچه‌ها به آن تکیه زده‌اند. نگاهم به لبخندهایی گره می‌خورد؛ به کودکانی که کمبودها را لمس می‌کنند و برای درس خواندن شوق دارند.به دبستانی رفتم که دانش ‏آموزان آن در آرزوی مدادرنگی بزرگ می‌شوند؛ به دبستانی که بخاری آن رنگ گاز ندارد. دبستانی که بچه‏‌هایش از کمبود امکانات رنج می‌برند.معلم 5 پایه تحصیلی را در 6 ساعت پوشش می‌دهد و بچه ‏ها به آخر سال نرسیده نمی‌‏توانند یک فصل را به طور کامل یاد بگیرند. بار مسئولیت این همه محرومیت را چه کسی به دوش خواهد کشید؟ آیا درس خواندن در زمستان‌های سرد و نبود ایمنی به این بچه‌ها انگیزه و مهم‌تر از آن آینده‌ای روشن خواهد بخشید؟

آرزوهای دانش آموزان
یکی از بچه‌ها به من می‌گوید: خانم، معلم جدید هستی؟ نگاهی به دستان کوچکش که کتاب فارسی را با چه شوقی گرفته، می‌اندازم و می‌گویم: نه. آمدم تا از آرزوهایتان بپرسم و آنها را به گوش مسئولان برسانم.حالا «فاطمه» چهره اش شاداب تر می‌شود و می‌گوید: چه خوب. من که آرزوهایم زیاد است، ولی باید بزرگ شوی تا بتوانی به آرزوهایت برسی. من که هنوز خیلی کوچکم.

کمبود معلم
 گفت و گوی من با فاطمه همچنان ادامه دارد. از او می‌خواهم که درباره وضع مدرسه‌شان توضیح بدهد: کلاس پنجم هستم ولی با این‌که به پایان سال نزدیکیم، درس‌ها را خوب یاد نگرفته ام. هیچ کدام مان خوب یاد نگرفته ایم. او ادامه می‌دهد: من درس خواندن را دوست دارم ولی در آن مدرسه هیچ چیز نداریم. فاطمه به یکی از بچه‌ها اشاره می‌کند و می‌گوید: آرمین مسئول آب و نفت بخاری است. برای بخاری مان از خانه آب می‌آورد تا کلاسمان گرم شود.

نبود وسایل ورزشی
کنار یکی دیگر از بچه‌ها می‌نشینم و می‌خواهم که او هم از کمبودهای مدرسه‌شان بگوید: با این‌که در کلاس پنجم درس می‌خوانم، ولی تا به حال رنگ توپ یا هیچ وسیله ورزشی را ندیده ام. همه بچه‌های کلاس مثل من هستند.«نوید صادقی» از آرزوهایش می‌گوید: دلم می‌خواهد که مدرسه ما هم مثل خیلی از مدارس یک توپ ورزشی داشت تا بتوانیم با آن بازی کنیم. از او می‌پرسم مگر زنگ ورزش دارید؟ می‌گوید: نداریم ولی خودمان گاه در بیرون از مدرسه با بچه‌ها فوتبال بازی می‌کنیم.کرم اللهی لبخندی می‌زند و ادامه می‌دهد: مدرسه ما هیچ چیز ندارد. توپ که سهل است. ما حتی یک آبخوری نداریم. مدرسه ما اصلا لوله کشی نشده است.

صدای مهیب بخاری
پای صحبت یکی دیگر از بچه‌ها می‌نشینم. او هم می‌گوید: بخاری ما خیلی صدا می‌دهد. هر وقت که آرمیین یا مهدی بخاری را روشن می‌کند ، صدای وحشتناکی می‌دهد که ما خیلی می‌ترسیم و سریع کلاس را ترک می‌کنیم. «پردیس نوری پور» می‌گوید: یک‌بار هم بخاری مان آتش گرفت، ولی آن روز هیچ‌یک از بچه‌ها در کلاس نبودند.

فضای نامطلوب آموزشی
به سراغ مادر یکی از دانش آموزان می‌روم و از او می‌خواهم که درباره کمبودهای مدرسه با ما گفت وگویی انجام دهد.
او در این باره به همشهری می‌گوید: بچه‌های ما خودشان برای مدرسه آب می‌برند. نه سرویس بهداشتی دارد و نه فضای آموزشی که در آن درس می‌خوانند، مناسب است.ادامه می‌دهد: کف مدرسه حتی سیمانی است و تا به حال بعضی از دانش‌آموزان زمین خورده‌اند و دست یا پایشان هم شکسته است.او اضافه می‌کند : با این‌که فاصله کمی از شهر داریم، ولی بچه‌های ما باید بیسواد بار بیایند. چراکه این مدرسه فقط یک معلم دارد. او هم که نمی‌تواند تمام کتاب را به مقاطع مختلف درس بدهد. این مادر می‌گوید: اینجا حتی گازکشی هم نیست و امنیت بچه‌ها برای آموزش و پرورش چندان مهم نیست، بچه‌های ما خودشان باید بخاری را روشن کنند و من اصلا دلم نمی‌خواهد اتفاق بدی برای بچه ام بیفتد.

فرزندم نمی‌داند مدادرنگی چیست
یکی دیگر از والدین این دانش آموزان به همشهری می‌گوید: درس خواندن بچه‌هایمان با این وضع هیچ فایده‌ای ندارد. چراکه بالاخره باید قید درس خواندن را بزنند.بچه ام خیلی درس خواندن را دوست دارد ولی وقتی نمی‌تواند همه کتاب را یاد بگیرد دلسرد می‌شود. او ادامه می‌دهد: این بچه‌ها حتی نمی‌دانند مدادرنگی چیست. چون تا به حال معلم نقاشی نداشته‌اند و در خانه هم که باید به درس‌های عقب افتاده خود برسند.

دانش آموزان زنگ تفریح ندارند
  اضافه می‌کند : فرزندم برای آب خوردن یا دستشویی رفتن باید به خانه برگردد.او می‌گوید: بچه‌های ما اصلا نمی‌دانند زنگ تفریح چیست چراکه معلم با این زمان کم، فقط  می‌تواند مطالب کتاب را به بچه‌ها یاد می‌دهند .

و در آخر بیایید همان گونه که برای فرزندان و دلبندان خودمان دوست داریم برای هم نوعامون دوست داشته باشییم ..زندگی قشنگ هست دگر زیبا نگاه کنیییم...



نوشته شده در تاریخ سه شنبه 95/1/24 توسط ّنبی چاری پور

 از طرف مرکز فرهنگی لُرهای عراق که بیشتر به نام " سنتر  هاو به شیی لور "است به کُردستان عراق دعوت شده بودیم .که می‌توان ترجمه نام این مرکز فرهنگی را " کانون هومبه‌هری لُر " نامید. "هاو"  به لهجه سورانی کُردی همان " همه" و" به شیی " یعنی" بخش " و "به هر" است. این کانون نوبنیاد از طرف لُرهای عراق در پایتخت فرهنگی کُردستان عراق یعنی شهر سلیمانیه مراسم افتتاحیه ای داشت. ریاست آن را جناب آقای سرلشکر "جبار یاور" وزیر لُرتبار وزارت نیروی حکومت فدرال کُردستان به عهده دارد و معاونت آن به دست کاک سیروان جلال است که یکی از لُرهای بسیار فعال و فرهنگ دوست است که تکیه کلامش "دل مو سی لُرسو هی ایزنه زار" است " لازم به توضیح است که از جمعیت دومیلیونی لُر عراق، هشت وزیر در اقلیم کُردستان به وزارت رسیده اند.  

این کانون فرهنگی از طرف حکومت فدرال کردستان ماهیانه ساپورت می‌شود و دارای چندین کارمند زن و مرد است که فعالیت روزانه دارند. لُران که بر اثر دوره‌هایی از سیر سیاسی و درگیرهای حکومت عثمانی با ایران و تشکیل کشور عراق و پس ازآن به صدارت رسیدن صدام و خفقان داخلی علیه کُردستان به خصوص کُردها و لُران که به حوزه جنوبی نزدیکتر بودند شدت یافت. و سیاستهای علیه ایران موجب شد تا مردم لُر ایران ندانند در آن سوی خاکشان پیکر دیگری از لُرستان است که به زحمت دارد نفس می کشد. قتل عامها و کشتارهای لُران گرچه به نام کُردستان تمام می شد شامل دویست و پنجاه هزار زنده رو (مفقود) و یک میلون و نیم شهید کرد و لُر در تاریخ کردستان به ثبت رسیده است. لُرهایی که اکثراً در شمال به زبان کُردی سخن می‌گویند و در نواحی جنوبی تر هنوز سخن گفتن لُری را از دست نداده اند. گرچه لباس همه ی اینان همان لباس مردم کُردستان است. و ما با این  اشاره ی کوتاه این سفر را می آغازیم. 

اقلیم کُردستان عراق مرز باشماخ : 

ساعت 30/9 دقیقه صبح روز جمعه است خاک عراق مرز باشماخ هستیم  که تا شهر مریوان نزدیک به ربع ساعت فاصله است. بازرسی‌های شدید مرزی موجب امیدواری است پس از یک دوره‌ی آسیب های سیاسی و کسب آزادی خدشه ای نبیند. این بازرسی ها تا سلیمانیه قدم به قدم اجرا می شد. به هرحال هنوز در مرز باشماخ هستیم در خاک عراق ، ولی واژه ی "باشماخ" موضوع بحث من و یکی از دوستان همراه است که آیا کُردی یا ترکی است از مامور کُردی که هراز گاهی پس از عبور از کنار ما عبور می کرد و خوش آمد می گفت "به سه رچاو" پرسیدم باشماخ چه معنی دارد، اظهار بی اطلاعی کرد و به فارسی اشاره به روستایی که در سایه سیمهای مرزی نفس بلوکی اش را می کشید گفت این باشماخ است. دانستم که این اولین میراث شوم روزهای تسلط و اشغال کُردستان توسط عثمانی و جدایی آن از خاک ایران است که با آن برخورد می کردیم و با تغییر نامهای مکانی کُردستان این سیاست را تحویل حاکمان بعدی در بغداد می سپرد زیرا که" باش" به زبان ترکی "سر" است و هنوز در معنی باخ درمانده بودم وقتی که چند ساعت بعد با کاک وحید برخورد کردیم ایشان هم همین گفته را در خصوص واژه باشماخ به زبان آوردند. 

دوست همراهمان که پس از ساعتی چشم انتظاری بی حوصله شده بود به دفتر  هومبه هری لر تماس گرفتند و ما هم همچنان منتظر راهنما نشسته بودیم تا ما را به داخل خاک عراق تا سلیمانیه هدایت کند پس از تماس مرکز فرهنگی لُر، دریافت کردیم که راهنما ساعتهاست که در کنار مرز منتظرمان منتها در دروازه ورودی دوم بود و ما اطلاع نداشتیم که ناگاه جوانی با پیراهن سفید و شلوار مشکی سیاه کردی به طرف ما آمد و احوال پرسی نمود بلافاصله اساسیه و کیف هایمان را بر دوش گذاشت دانستیم که خودش است و هرچه پافشاری کردیم تا این کار را نکند بی اعتنا بود و ما را با خوشرویی به طرف نیسان پاترولی هدایت کرد که ساعتها پارک شده بود و ما هم قبلاً دیده بودیم اش در مسیر نامش را پرسیدم  "سامان"  که با همراه لُر بختیاریمان هم همنام بود.  

سامان به کُردی می گفت که از خیلی وقت است که در 500 متری شما نشسته ام و او هم انتظار مارا می کشید. روستای مرزی باشماخ را پشت سر می گذاشتیم  از او پرسیدیم سامان جان! لُر هستی؟ در پاسخ گفت اِی لُریم .( اِی به کُردی عراق همان بله است این واژه هم چون واژه ی باشماخ میراث فرهنگ شوم صدام بود که در کُردستان بدنبال حرف تایید نظامش با سرکوب رواج می داد. چرا که کُردها ی ایران "بله"می گویند تا "اِی" که ریشه عربی دارد. دوستمان ادامه داد: با چه زبانی باهات حرف بزنم لُری یا فارسی ؟ سامان که رانندگی می کرد معلوم بود متوجه فارسی صحبت کردن دوستمان نشد و معلوم بود فقط دو کلمه فارسی و لُری را از این جمله شنیده نگاهی به ما انداخت و هیچ نگفت. 

 به هر حال در طول مسیر در پنجوین ترمزی گرفت و لُر دیگری که از سلیمانیه به پیشوازمان آمده بود سوار شد که فارسی را از هر ایرانی بهتر و شمرده تر گپ می زد و شخصیت شاخص و فهمیده ای بود همان کاک وحید کارمند دیگر کانون هومبه هری لر که از اطلاعات خوب و مفید هم برخوردار بود و الحق اندوخته های زیاد فرهنگی در خورجین خود داشت، در طول مدت اقامتمان از ایشان بهرمند شدیم ایشان کسی هستند که مدتها بر روی رسم الخط لُری کار کرده اند .  

بعداً وقتی در این خصوص با او گفتگو می کردم نظرهای نزدیک به هم درباره رسم الخط زبان لُری داشتیم کاک وحید گرچه یک لُر بود اما به لهجه سورانی کُردی تسلط وافری داشت و وقتی که در طول اقامت کتاب کُهبنُگ را به او هدیه کردم بلافاصله گفتند که اگر اجازه بدهید باید به سورانی برگردان شود. به هر حال در مسیر با گذشتن از منطقه ی بنار (همان بندار لُری بختیاری- سرزمین شیب دار سخت) به کانی مانگا و سپس به اسپید مانگا و در پایان به سید صادق رسیدیم جایی که دیگر سامان ما را همراهی نمی کرد. سید صادق مشرف به حلبچه است حلبچه ای که قبلا خالی از سکنه شده بود و به او "حلبچه شهید" می گفتند و حلبچه ی نویی که در جوار آن در حال شکل گرفتن و ساختن بود .  

ورودی سید صادق مجسمه کودکی را می دیدی که درد بیکسی و آوارگی اش زیر چطر نوازش مردی بود که نماد و یادمانی از حلبچه شهید بود با ید بگویم تمام مجسمه های اقلیم کردستان از نوعی بی ظرافتی برخوردارند اما بیان دردها و گاه مقاومت ها مانع از آن است تا این عیب را ببینی در اینجا با سامان خدا حافظی کردیم و همراه با کاک وحید منتظر ماشینی بودیم تا مسافری را به این شهرک بیاورد تا ما بتوانیم خود را به سلیمانیه برسانیم  دو خانم جوان اهل سید صادق هم که همزمان یا چند لحظه ای قبل از ما به ایستگاه آمده بودند با دیدن ما و آمدن ماشین ترجیح دادند نوبت سوارشدن را به ما بدهند . 

آنچه در طول 52 کیلومتر طی شده تا سید صادق دل انسان را به درد می آورد خانه های یک دست بلوکی بود که پس از آوارگی ساخته شده بودند، دیوارهای قدیمی در طول جنگ و یا توسط لودرهای بعثی فرو ریخته بودند  و سید صادق که اکثریت لُر را داشت نیز قربانی همین تخریب بود یاد شهرکهای جنگزدگان روزهایی که به رامهرمز منتقل شدم و برای نصب کنتور برق به این شهرکهای جنگزده می رفتم افتادم . گویی در شهرک آزادی یا شهرک سلمان یا شهرک قدس و یا شهرک حُر در مسیر جاده رامهرمز - بهبهان حرکت می کنم ...در مسیر به سوی سلیمانیه از شهر باستانی زور که به " شاره زور " گفته می شود می گذریم منطقه ایی لُرنشین که درجنوب این منطقه کوههای " هزار مِرد"  است و جای پای لُران را در واژه واژه اسامی روستاهای مسیر  می توان دید.   

فراسوی کوههای هزار مِرد به سوی جنوب رشته کوه قره داغ است و سپس تر از آن به سوی جنوب رشته کوه و دریاچه حمرین است که در رسم الخط کُردی و نقشه  "هه مرین" نوشته شده است . و این مرز بین لُرها و کردها با اعراب خواهد بود رشته کوه حمرین از مشرق به خاک ایران داخل می شود و پس از گذشتن از ایلام و شمال اندیمشک و شمال شوشتر در رود زرد منطقه شمال رامهرمز در کوههای گچی زاگرس این منطقه ادغام می شود. در خوزستان به این رشته کوه " کوه شَه" یا "سِه" و یا سِهو که همه واژه ای بختیاری اند گفته می شود و معنی کوه سیاه را می دهد. 

کوههای هزار مِرد از جنوب سلیمانیه هم می گذرند و شمال این شهر هم کوه اَزمر(ئه‌زمه‌ر) است. رشته کوهی که فراسوی آن مردمان منطقه قلاچولان – چوارته و بالاکایتی( کایدی) که اکثراً عشریه های لُر اند که بیشتر در منطقه ( بیتوین) اند . لُرها در این کوهستانها تا ترکیه و از سمت غرب تا اسرائیل به طور پراکنده زیستی قدیمی دارند که با کُردها از قدیم همزیست بوده اند مثلاً در ترکیه طایفه ای به نام لُر زیلایی معروف ایت که به احتمالی با طایفه زیلائی بهداروند بختیاری خویشاوند باشند(طایفه مرحوم بهمن علاءالدین) همچنین جمع زیادی که در منطقه ی هایمانا در حومه ی آنکارا هستند و به نام لُرهای شیخ بَزینی معروفند ( بهدینی) برخی آنهارا از نَسَب لُرهای خانقین و عده ای نیز آنها را از اطراف کرمانشاه و مناطق شیروان چرداول ایلام می دانند. دیگر لُرها یِ یهودی اند که هم اکنون در اسرائیل ساکنند . 

گویا سابقاً از طایفه های لُر ایلام ریشه داشته باشند که تا دوره صفویه گزارشهایی از یهودیان لُر ایلامی بدست آمده که در مناطقی چون سیوان – بیره (بدره) و  هینی مینی  زندگی می کرده اند -  لُرهای بلندیهای جولان هم که نامی لُری برمنطقه است لُرهایی هستند که درکوههای و بلندی های جولان سرزمین خود را گُلان یا گولان که همان  گُلستان یا سرزمین گُل خیز است می نامند که به لفظ عرب جولان شده است . در میان مردم کُرد و لُر کُردستان روایتی استً که صلاح الدین ایوبی فرمانده عرب وقتی که به مناطق شام لشکرکشی نمود نگران بود که آنجا مردمانش لُر اند و در شک ام که سپاهم بتواند برآن نواحی مسخر شود. این نظریه در بین مردم اقلیم کُردستان هرگاه سخن از لُرهای لبنان سوریه و اسرائیل می آمد بر زبان رانده میشد . 

 اما در خصوص تاریخچه لُرهای این سرزمیتها اطلاع کمی در دست است. لُرهای عراق بیشتر شیعی و سنی اند و به قول کاک وحید لُرهای مسیحی بصورت اقلیت در میان آنها دیده شده است ( شاید چیزی مثل ارامنه ای که در چهارمحال بین بختیاریها زندگی می کردند و در آن نواحی هنوز دارای املاک هستند). لُرهای ایزدی را هم که زه رتوشتی (زرتشتی) می نامند و اهل حق هم در میان لُران عراق دیده شده است که در شمال کُردستان و منطقه ی بادینان (بهدینان) که به سلک کُردان پیوسته اند. همه ی لُرهای عراق لُرهایی هستند که هرکدام به یکی از شاخه های لُران ایران وابستگی قومی دارد. چون لُرهای زندی یا لُرهای هُرموزیانی(هرمزگانی ) و لُرهای مامسانی (ممسنی) شوانکاره( شبانکاره ای) و لُرهایی که سابقه ی کُهن تری در عراق دارند. از پرفسورکریم زند که از لُرهای زند عراق است در کتابی بنام کُرد – نژاد و پیوستگی به زبان کُردی در سلیمانیه دیدم که قوم لُر را بدین گونه تقسیم بندی کرده بود : - البته به عین رسم الخطی که به لهجه سورانی نوشته بود آوردم) 

لوری بووی : فه یلی faili   – له ککی lakki  – بَه ختیاری – مامسانی – کوهکولویی که لُرهای عراق را می توان از شاخه  و برگهای این طوایف شمرد و در خصوص لُر بزرگ و لُر کوچک این تقسیمات به چشم می خورد : لُر کوچک شامل دلفان – سلسله – بالاگریوه – ئاماله (عمله ) و لُر بزرگ شامل : به ختیاری – مامسانی – مه مه د –هه سه نی – کوهکلویی.  آورده بود .

لُرهای عراق بیشتر  در مناطق خانقین 90درصد – چمچمال ( مکانی به همین نام در لرستان) دوز خورماتو – جلولا – دشت کویه – شار ه زور ( شهر باستانی زور) دشت بیتوین در شمال سلیمانیه – اطراف  کوه کُرَک (کوه پسربچه) همچنین شهر سلیمانیه با  حداقل شش هزار خانوار براساس سرشماری شهری – منطقه جسان هم مرز با ایران بایرای (بدره) که بیشتر درمناطق نفت خیز عراق بسر می برند و می بردند زیرا که حکومت صدام با اشغال به زور و تعدی و کُشتار ، منازل مسکونی این مردم را از آنان گرفته و به جایگزینی آنان عربهای طرفدار خود را از شهر و روستاهای اطراف بغداد به مناطق لُرنشین می فرستاد تا در دستگاه اداری نفت به استخدام در آیند بیشترین کشتارها در همین نواحی بوده است.

 دوتن از مبارزین لُر که اسطوره ی لُر عراق اند و بین کُردان نیز شهره اند رفیق حلمی لور بنیانگذار حزب هیوای کُردستان عراق ( امیدکردستان ) است و دیگری توفیق وهبی بیگ است. از قهرمانان و جانباختگان لُر دیگر که در میان لُر و کرد نامی باقی گذاشته اند . می توان از علیمردانخان لور که یکی از والیان لرستان بود آن زمانها که این مناطق لُرنشین عراق در دست ایران و زیر سیطره والیان لُر اداره می شد علیمردانخان همراه با مصطفی پاشا فرستاده ی عثمانی جهت میانجیگری بین دولتین ایران و عثمانی راهی عثمانی شد که در استان سیواس(به کردی " کوچ کری") ترکیه در منطقه علوی نشین (جهت ایجاد بدبینی ایران با علویهای عثمانی) توسط یک دولتمرد عثمانی با سم کشته شد و هماکنون آرامگاهش در بقعه ی زین العابدین در منطقه قوش گیری(کوچ کری) ترکیه  است.خبر مرگ علیمردان خان توسط احمد پاشا والی بغداد به نادرشاه داده شد. از آن زمان به بعدجابجایی لُران از نواحی مرزی ایران که تازه به دست عثمانی افتاده بود به سایر بلاد خاورمیانه و ترکیه کوچ اجباری شد همچمان که لُر ها در ایران به همین سرنوشت دچار گردیدند و در سیستان – تایباد خراسان و مرزافغانستان – شیروان – زنجان و قزوین – کوههای تالش و جزایر بحرین تبعید شدند ....

ساعت 14 بعد ظهر است به سلیمانه رسیدیم شهری که کردها آن را پایتخت فرهنگی‌اش می‌نامند. اکثریت شهر را کُردان تشکیل می دهند و مهاجرین عربی که از بغداد یا بصره به صورت جنگزده مهمان کُردها شده اند . تعداد شش هزار خانوار لُر عراقی در سلیمانیه زندگی می کنند که لباس و زبان کُردی دارند و اگر هم آن زبان درون قومی لُری را تکلم می کنند با ما درمیان نگذاشتند به محله ای قدیمی به نام " بختیاری قدیم " جایی که مقر دفتر مرکز فرهنگی لر به نام کانون هُومبه هر لُر  دائر شده بود و ما به سوی منطقه بختیاری قدیم  که بر روی تابلویی" شَه قامی به ختیاری کهنه " نوشته شده بود شه قام ( شقه و بخش) و یا نوشته هایی برسینه مینی بوسهایی که مسیر آنها نوشته شده بود " به ختیاری – داره سوتاوه که ( دارسوخته ) " و یا بختیاری - سر چنار .

 این واژگان گَرد خستگی را از تن می زدود و هرگز احساس غریبگی نمی کردی از کنار "امن سوره" (ساختمان امنیتی خونین )می گذریم جایی که آثار گوله ها دیده می شود شکنجه گاه نیروهای بعث و مقر سازمان اطلاعات صدام که اکنون بصورت پایگاهی فرهنگی یا موزه درآمده بود شهری که در دوران خفقان ریزش سقف خانه ها و تخریب دیوارهایش پایانی نداشت. شهری که هر دو روز یک ساعت آب گلوی تشنه اش را تر می کرد و هر شبانه روز یک ساعت سهم برق داشت و اکنون می رود تا به یکی از کانونهای فرهنگی  اقتصادی خاور میانه و یکی از کانونهای زلال و آرام جامعه مدنی منطقه برسد در هر گوشه و کنار شهر ویرانه جای خود را به ساختمانهای بلند و نیمه کاره نوسازی داده است که خبر از پیشرفت نسبی و نویدی براستانداردهای شهرسازی  به شیوه ی مدرن است ، برج بلند " شهید "  که هنوز به اتمام نرسیده و طرح آن گونه ای از طراحی برج العرب دبی است که به هر گوشه شهر که می روی سرک می کشد . به خیابان مولوی می رویم که بازاری معروفی است بازاری پر تنوع از کالاهای آمریکایی و اروپایی و چینی -  ایرانی و ترکی با مردمی که کوشش می کنند از غم دوری کنند و شاد باشند و در حفظ این موهبت همگان روزی را کمر همت بندند. امنیت مدنی در تمام ساعات روز و شب یکسان است و در کنار اثرات شوم دوران درگیریها می توانید ابتدای جوانه های  شکوفایی را دید که نفس می کشد .....



نوشته شده در تاریخ شنبه 93/3/17 توسط ّنبی چاری پور

ایل کلهر بر اساس تحقیقات چند سال? معتبرترین دانشگاه آمریکا (هاروارد) بزرگترین ایل کُرد در کردستان است که در طول تاریخ نقش مهمی در تحولات کردستان، ایران و عثمانی داشته است. اگر کردستان ایران را به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم کنیم. و حدود آن را در نواحی کامیاران در نظر بگیریم مسکن اولی? ایل کلهر همراه با گوران بزرگ در نواحی مرز بین این دو منطقه یعنی نواحی دامنه های شاهو ، قلع? پلنگان و دیگر نواحی این منطقه حضور داشته اند و در کردستان عراق نیز به طور سنتی در اطراف شهر زور، خانقین، کلار و دیگر نواحی گرمسیری جنوب کردستان عراق حضور داشته اند، پس طی یک سری حوادث و اتفاقات به جنوب شاهراه کرماشان – خانقین نقل مکان کرده و ساکن شده اند و مرکز اصلی ایل، امروز در این جا می باشد. ولی طوایف کلهر امروزه در تمام کردستان ایران و عراق به طور پراکنده و گاه متمرکز در تمام شهرهای کُردنشین ایران و عراق از جمله سقز، بوکان، مهاباد، ارومیه، ماکو، سنندج، ایلام، مهران و در عراق در سلیمانیه، کرکوک، کلار، حلبچه، نواحی گرمیان زندگی می کنند. اکنون قسمت اعظم ایل در استان کرماشان ساکن است.

حال با ذکر این نکته که مناطق کلهر نشین « گیلانغرب، اسلام آباد، ایوانغرب، بخش هایی از سرپل زهاب، سومار ، نفت شهر، ماهیدشت، برخی نواحی کرماشان، قصر شیرین» بخشی از مناطق کلهر زبان است که از بیجار در شمال تا مهران در جنوب و در شرق از کرماشان ماهیدشت تا خانقین در غرب را شامل می شود. زبان ایل کلهر کُردی با گویش کلهری است که گویش مستقلی می باشد که جزو هیچ کدام از گویش های لکی یا سورانی یا هورامی نمی باشد و خود به لهجه های تقسیم می شود. ایل کلهر در طول تاریخ خود مورد بغض و کینه ی کُردستیزان قرار گرفته است که می توان اقدامات مغرضانه را علیه ایل در سه دسته مورد بررسی قرار داد:

1-   اقدامات سیاسی : تجزیه ایل کلهر و تبعید طوایف مختلف آن که از زمان ترکمنان و صفویه شروع شده و تا زمان قاجار ادامه داشته و طوایف زیادی از این ایل به نواحی خارج از کردستان از جمله قزوین، قم، سیستان، کرمان، شمال خراسان، تایباد، نواحی شمالی افغانستان، خوزستان، فارس، لرستان، گیلان، مازندران، گرگان و ... تبعید شده اند. 

2-   اقدامات نظامی : که بارها و بارها توسط ارتش ایران و عثمانی مورد هجوم قرار گرفته و حکومت های خودمختار و مستقل مانند (حکومت ذوالفقار خان کلهر در بغداد در زمان صفویه) سرنگون شده و از بین رفته است. 

3-   تبعید و کشتن بزرگان ایل مانند کشته شدن ذوالفقار خان ... یا تبعید چند ساله و زندانی شدن بزرگان مانند زندانی شدن منصور خان یا عباس خان که باعث فروپاشی قدرت ایل در زمان های خاصی شده است.

از طوایف مهم این ایل میتوان به طوایف زیر اشاره کرد:

که رگا(که ریا)- خالدی- شیانی- سیاسیا(سیه سیه)- روتون(رته وه ن)- کاظم خانی- تکش(ته که ش)- خمان(خه مان)- کله پا(که پا)- قوچمی- هارون آبادی- منصوری کله چوب(مه نسوری که ج)- الوندی(ئه لونی)- شوان0 ماهیدشتی(مایه شتی)- بداغ بیگی- زینل خانی- شاهینی و ...

 

منبع : ندای جامعه

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------

وجه تسمیه : ایل کلهر از بزرگترین ایلات کُرد ایران است که از آغاز تشکیل حکومت و تمدن در کوهپایه های  زاگرس سکونت داشته اند.

کلهر: این واژه را بصورت "کلهور" و "کلهر" نوشته اند و اهالی کلر(با فتح کاف و کسر لام) تلفظ می کنند. را ولینسین معتقد است : مسکن ایل کلهر همان شهر آشوری "کالح" است که تا امروز این واژه را حفظ کرده و در سیر تطور خود به صورت کلهر در آمده است.

معمرین هوشمند ایل اینگونه توجیه می کنند که چون در مراسم باستانی چون نوروز و سده و مهرگان جوانان این ایل در دستگاه سلاطین ساسانی مأمور بر افروختن آتش بر فراز صخره های صعب العبور زاگرس بوده اند و واژه "کل" در زبان کُردی به معنی صخره گاه است "ور" کردی فعل امر (بر) است و صفت مرکب "کل ور" به این سبب بر ایل اطلاق شده است . ضمناً آهوی نر را در فصل مستی و بی باکی که با هر خیزش چند صخره سخت راه را پشت سر می گذارد ، نیز"کل" می گویند و اکراد منطقه هر هیئت زیبا و متناسب و شایسته ای را به کل تشبیه می نمایند که تمام این خصوصیات در افراد ایل کلهر نسبتاً وجود دارد.  

http://www.ashayer-ks.gov.ir/iilat/KalhorTasmie.htm

 

Click for Full Size View

 



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 93/3/11 توسط ّنبی چاری پور

کوه یافته با غروری ما نگاهت می کنیم         از نگاهت سیر نگشتیم افتخارت می کنیم

افتخارت می کنیم ای سرافراز کوه بلند         سر فروکش تا بیاییم دانی وفایت می کنیم

با وفا ما خسته ایم بینیم ترا گیریم غرور        غارت دل کرده ای دل رهسپارت می کنیم

دل بلرزاند پلنگ ار پا نهد بر قله ات              ما ز او غرانتریم در صبح شکارت می کنیم

همگان عاشق شدن بر قامت زیبای تو         یافته کوه آنها را مرنجان گل نثارت می کنیم



نوشته شده در تاریخ سه شنبه 93/2/23 توسط ّنبی چاری پور

بر دامنه کوه وشمال روستای سرخه لیزه یکی از قدیمی ترین سکونتگاه های بشر یعنی غار یافته واقع شده است غار یافته وروراشگفت به گواه حفریات باستان شناسی که توسط باستان شناسان خارجی وایرانی بارها مورد مطالعه قرار گرفته است ، یکی از قدیمی ترین مکانهای استقراری بشر در دوران پیش از تاریخ وپارینه سنگی جدید است .

سابقه سکونت در این غار به بیش از 38 تا 40 هزار سال پیش باز می گردد.( هول وفلانری 1969) علاوه بر غار یافته چندین پناه گاه ومحوطه دیگر مربوط به دوره پارینه سنگی میانه وجدید در اطراف غار ودامنه های جنوبی قله یافته وجود دارند که توسط باستان شناسان داخلی شناسایی ومورد بررسی ومطالعه نیز قرار گرفته اند .

(بیگلری وسایرین 1379)علاوه بر آثار پیش از تاریخی چند اثر تاریخی ومهم در دل کوه یافته وجود دارد که وجود آنها در این محیط هنوز سوال برانگیز است .یکی از این آثار پلکانی است شگفت انگیز که از چندین پله سنگی بر روی دیواره ای کاملا عمودی ومخوف از کوه یافته به گونه عجیبی کنده شده اند ، وچشم هر بیننده ای را بهت زده می نماید .

دسترسی به این پلکان از طریق جاده ای خاکی که در کیلومتر 12 جاده خرم آّباد – کوهدشت وشمال  روستای سرخه لیزه واقع شده ، امکان پذیر است .از این جاده سنگلاخی حدود 1000 متر باید طی کرد تا به ابتدای تنگه ای معروف به تنگ گچی رسید .


پس از عبور از این تنگه به یک دو راهی در دامنه غار گچی در ارتفاع 1412 متر از سطح دریا می رسیم که راه شرقی به تنگه سوسن آو و سپس به پادگان باباعباس ،وراه شمالی به سمت پلکان یاستانی وغار قاژه امتداد دارد. از این نقطه (غار گچی ) به بعد،جهت دسترسی به پله ها ، باید تا ارتفاع 1753 متری کوه پیمانی ودر بعضی نقاط کوهنوردی نمود . در طول مسیر از تنگ گچی تا رسیدن به پلکان از کنار آثاری همچون غار گچی ، اشکف قورچعلی ،اشکف حسین خانی ،اشگفت قلانژدی،واشگفت سید عباس باید عبور نمود از میان این آثار غار گچی به دلیل انجام مطالعات وبررسی های باستان شناختی در آن و وجود آثار وابزار سنگی (ابزار موستوری) مربوط به دوران پارینه سنگی میانی از اهمیت خاصی برخوردار است .(بیگلری وسایرین 53:1379 ) پس از صعود از ارتفاعی در حدود 450 متر از صخره ها وارتفاعات دامنه یافته ،به دامنه پلکان باستانی می رسیم .پلکان یافته در موقعیت جغرافیا 33 درجه و30 دقیقه و47 ثانیه عرض جغرافیایی و48 درجه و13 دقیقه و27 ثانیه طول جغرافیایی قرار گرفته است .ارتفاع این نقطه از سطح دریا 1753 متر واز دامنه کوه یافته حدود 450 متر بلندتر است .پلکان یافته بر قسمتی از دیواره عمودی کوه یافته با موقعیت خاص ومنحصری ایجاد شده اند .در دامنه این پله ها آثار خرابه هایی که از سنگ ساخته شده معماری نسبتا بزرگ قبلا در این مکان وجود داشته است .از بقایای سازه های معماری گذشته هم اکنون یک فضای کنده از صخره تراشیده شده که احتمالا آب انبار بوده است آثار موجود در اطراف این پلکان را می توان به سه قسمت تقسیم نمود : قسمت اول سازه های معماری وصخره ای پایین پلکان ، قسمت دوم 64 پله دستکند ومسیر راه کنده شده واز کوه وقسمت سوم سازه های معماری وصخره ای بالای پلکان هستند .

نمایی زیبا از پله های باستانی معروف به حسین خانی

 

 


به راستی چه نیروی پشت سر سازندگان این پله ها بوده که توانسته از سنگ سخت ، مسیری همواره بیافریند ؟ آیا تحت فشارهای حکومتی زمان خود بوده یا فراتر از آن ، یعنی اعتقادات وباورهای مذهبی باعث خلق چنین اثری شگرف شده است

 




نوشته شده در تاریخ سه شنبه 93/2/23 توسط ّنبی چاری پور
<      1   2   3   4   5   >>   >
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : چاری پور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کد پیغام خوش آمدگویی

کد قفل راست کلیک

دریافت همین آهنگ